و من ــ که افتخار شاگردی مرحوم مطهری را داشته و دارم و اگرچه خویشتن را ــ بهرغم آن که سالهای متمادی در محضر درس ایشان حضور مییافتم و به تتلمذ نزد آن بزرگوار مباهی بودم ــ در خور آن نمیدانم که مرا به عنوان یکی از شاگردانشان برشمارند، آری من از این جریان درس فراوانی آموختم؛ لذا برای اجرای فرمان و دستور استاد مطهری چه در محیط دانشکده و چه در خارج محیط آن کاملا مطیع و منقاد بوده و خود را در برابر امر ایشان ــ احیانا به اصطلاح ــ به آب و آتش میزدم، که این مطلب خواهان گزارش حوادثی است که این مختصر را گنجور آن نمیبینیم؛ به همین جهت عجالتا از ذکر آنها صرفنظر کرده و به فرصتی دگر میسپارم. یکی دو تن از دانشجویان این کلاس بهائی بودند و در آن روز، و کمابیش در روزهایی بعد از آن به ایجاد سر و صدا و هرج و مرج ــ بیش از همه ــ دامن میزدند؛ اما با وجههای که از نظر علمی میان دانشجویان کسب کردم این دو را بعدها سر جایشان نشاندم، و کلاسی آرام را پشت سر گذاشتم، و سالها در این دانشکده فقه را تدریس میکردم (هفتهای دو تا چهار ساعت) و در خلال آن من که خود گرفتار بیراهه بودم و هستم شمار درخور توجهی از دانشجویان را به راه آورده که کاملا روح دینی در آنانی پدید آمد."